بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت
عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت
شادمانی بود و من بودم تو بودی عشق بود
عشق و شادی با تو رفت و غم مرا تنها گرفت
نغمه هامان در گلو بشکست و شادی ها گریخت
مرغ رنگین بال عشق ما ره صحرا گرفت
بوسه های آتشین بر روی لب هامان فسرد
آشنایی های ما رنگ جدایی ها گرفت
مرغ بخت آمد به بام خانه ام اما پرید
دولت عشق تو را ایام داد اما گرفت
داستان چشم گریان مرا از شب بپرس
ای بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفت
جام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریخت
عشق را از ما گرفت اما چه نازیبا گرفت